همه را بيازمودم، ز تو خوشترم نيامد
چو فرو شدم به دريا، چو تو گوهرم نيامد
چو پريد سوي بامت ز تنم كبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل كه كبوترم نيامد
پ . ن 1: از وقتي رفتي خيليها رو تست كردم، اما هيشكي مثل تو نشد برام.
پ . ن 2: زندگيم ريخته به هم. پشت و رو شدم.
پ . ن 3: دوست دارم برم خونه مهدي كاكو. خيلي وقته بهش سر نزدم. دلم تنگه واسه مهدي. كاش من به جاش ميرفتم.
پ . ن 4: مسيج ميزنم: ميخوام يه يادگاري بدم بهت برات اسمي بمونه. زودي زنگ ميزنه: نگرانم نكن، باز ميخواي چي كار كني؟
پ . ن 5: يكي بهم گفته: 5 دقيقه ديگه ميزنگم. الآن 1334 دقيقهست منتظر تماسشم.
پ . ن 6: به يكي ميگم: لباست چقدر بهت مياد. ميگه: در روز چند بار دروغ ميگي؟
پ . ن 7: ميفهميد يعني چي؟ در روز چند بار دروغ ميگي؟!!!
پ . ن 8: تو هموني كه توي موج بلا، واسه تو دستامو قايق ميكنم.
پ . ن 9: واي كه دلم طاقت دوريتو هيچ نداره ...
پ . ن 10: هربار كه از خدا فاصله ميگيرم، حاشيههام زياد ميشه.
پ . ن 11: خدا خودش رحم كنه.
وبلاگ شما هم عالییییی و توپ و بللللللا بود...
حال و هوای خاصی هم داشت...
مخصوصا با کوکب خانوم...
به این دلنوشته های زیباتون
به دل نشست
ممنون یار دبستانی من
ممنون از حضورتون.
چند وقته از دست جغله نمی تونم یه نفس راحت بکشم . قبل از مسافرتمون سرماخورد و یکماهی طول کشید. حالا بازم مریض شده با کلی تب که مجبورم ساعتی یه بار ساعت بذارم که مبادا خوابم ببره و تبش بره بالا. یادته درسا اصلا مریض نمی شد فکر کنم همش بخاطر مهد و قاطی بودن با بچه هائیه که یکی درمیون مریضن. برا دندوناشم جلسه دوم اصلا همکاری نکرد و فقط یه راه برامون گذاشته . بیهوشی که اصلا نمی تونم درموردش تصمیم بگیرم. با فکرش می خوابم و بیدار می شم . می بینی مامانا چقدر گرفتارن و درگیر. کاش اطرافیان قدر کاراشونو بدونن مخحصوصا بچه ها وقتی بزرگ شدن.
ممنون که سرزدید، توی کمتر وبلاگی این قدر توقف کرده بودم و همه پست هاشو خونده بودم!! یاد مدرسه کردم و خیلی چیزای دیگه. ما دهه 60 ای ها هم روزگاری داشتیم ها!
موفق باشید، برکت باشد
.
.
.
آپم .
مختصر .!
مثل همیشه ..
.
.
.
باران
بهانه بود
که تو
زير چتر من
تا انتهای کوچه بيايی
و دوستی
مثل گلی
شکوفه کند در ميانمان . .
بی معرفت نشدم .
وقتم کمه .
ممنون از لطفت ...