اون روزهای اولی که شروع کرده بودم به وبنویسی(سال 83)، یه دوستی داشتم که یه حرف خیلی قشنگی زد بهم. اون دوستم گفت من اگه یه روزی وبلاگ داشته باشم، آدرسش رو به هیچ آشنایی نمیدم. من اون روز ندونستم چرا دوستم همچون حرفی زده، اما حالا ...
چند وقتیه حس میکنم وبلاگم شده زبالهدونی! اشتباه نکنید، زبالهدونی عرض کردم!! چند وقتیه چند نفری هر روز به این وبلاگ سر میزنن، اما نه برای خوندن مطالب، بلکه بیشتر به این خاطر قدم رو تخم چشم ما میذارن که بدونن رابطه من با دیگران چطوریاست! تا بدونن نظر من راجع به فلان حرکتشون چیه و چرا من این کارها رو میکنم و اون کارها رو نمیکنم. تا سر از کارم دربیارن!
از این کارشون خسته شدم. برای همین تصمیم به تغییر آدرس وبلاگ گرفتم. البته وبلاگ رو عوض نكردمها! فقط آدرسش رو تغيير دادم (دل اونايي كه با بلاگفا كار ميكنن بسوزه، چون بلاگر اين امكان رو داره!!!) از امروز این وبلاگ به روی تمام کسانی که من رو از نردیک میشناسن بستهست، شاید اینطوری رابطهها بهتر بشه.
پ . ن 1: يك حركت جديد و خفن از من: تمام نوشتههای قبلیم رو (از سال 83 تا حالا) به این آدرس آوردم.
پ . ن 2: برید و حالش رو ببرید!
پ . ن 3: بالأخره نوشتهها و اعتراضهای بچهها نتیجه داد، همشهری جوان منتشر شد!
پ . ن 4: بو میاد، متوجه میشید؟ ... بوی مهمونی، بوی خدا.
پ . ن 5: این چندمین باریه که فرار میکنم، به نظرم آخرش باید سر بذارم به بیابون!
پ . ن 6: لطفا کسی به این وبلاگ لینک نده! باتشکر.
پ . ن 7: مطمئن باشید اگر دلم بخواد، میتونم خودم رو از همه قایم کنم. برام کاری نداره.
پ . ن 8: جدا کاری نداره!!
پ . ن 9: یارو میگفت ... ولش کن، يارو چیزی نمیگفت!!
پ . ن 10: اما من میگم، قسم روباه رو باید باور کنم یا دم خروس رو؟!!
پ . ن 11: حاشیهها زیاد شده باز! خدااااااااااا!
عجب!
خوب منم برای همین چیزها اسمم را ننوشتم دیگه.
البته شما هم که ننوشتید؟
ناراحت نباشد بزارید چاهشان را بکنند خودشان می افتند توش
خوشحالم هستید...
از حذف شدن وبلاگتون اونم بی خبر من یکی که شوکه شدم!
موفق باشی. باز هم به من سر بزن